جدول جو
جدول جو

معنی قصه گو - جستجوی لغت در جدول جو

قصه گو
کسی که داستان بگوید، گویندۀ قصه
تصویری از قصه گو
تصویر قصه گو
فرهنگ فارسی عمید
قصه گو
(پُ تِ هََ اَ)
گویندۀ قصه. داستان گوی. قاص. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قصه گو
افسانه پرداز، افسانه گو، داستان سرا، راوی، قصه پرداز، نقال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قصه گویی
تصویر قصه گویی
قصه گفتن، داستان گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ره گو
تصویر ره گو
نغمه سرا، خواننده، خنیاگر
فرهنگ فارسی عمید
(قَ رَ گُ)
دهی از دهستان دیکلۀ بخش هوراند شهرستان اهر واقع در 24 هزارگزی جنوب هوراند و 2500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر.. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه 115 تن. آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ لا)
خوش سخن. نیکوگفتار:
خردمند به گو ندارد روا
خرد دور کردن ز بهر هوا.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(زِ)
یله گوی. بیهوده گوی. هرزه گو. (یادداشت مؤلف) :
مپندار بر روز شب را مقدم
چو هر بی تفکر یله گوی عامی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(گِ نِ گُ)
هانری د (1609- 1676 میلادی). مستوفی و وزیر دادگستری لوئی چهاردهم
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ کَ)
دهی است از دهستان کبود گنبد بخش کلات شهرستان دره گز، واقع در 36هزارگزی جنوب باختری کبودگنبد. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 1015 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
رود قره سو، یا زرینه رود. از الوند سرچشمه میگیرد. کوه الوندمرکب از توده هایی است که بین آنها دره هائی واقع شده و در هر یک چشمه های فراوان دیده میشود. تمام این جویبارها در جلگه به هم ملحق و آبهای شمالی به هم متصل شده تشکیل زرینه رود یا قره سو را میدهند. سد مشهور ساوه که اکنون خراب است بر روی قره سو بوده است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 380، 387، 394، 397). رود قره سو یازرینه رود در شمال قم از مغرب به مشرق جاری است و رود اناریار که از خوانسار سرچشمه میگیرد و از جنوب به شمال جاری است از شهر قم گذشته به آن ملحق میشود و شعب دیگر نیز از کوههای خلجستان بدان متصل میگردد
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُ)
دهی از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 18 هزارگزی جنوب چکنه بالا واقع است. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 225 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری و ابریشم بافی است. راه مالرو دارد. مزارع کلاته حاجی میرزا یا سیدها جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُلْ)
دهی از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 7500 گزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن جلگۀ معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 254 تن. آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات، توتون، حبوبات، چغندر. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 20 هزارگزی باختر کهنوج، سر راه مالرو رود خانه کهنوج واقع شده و 30 تن سکنه دارد، مزارع چاه مراد، چاه گوک و سید مرادجزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قِصْ صَ / صِ)
داستانسرایی. حدیث گویی. رجوع به قصه خوان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قره سو
تصویر قره سو
ترکی سیاه رود سیاه آب سیا هاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصهگوی
تصویر قصهگوی
داستانگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به گو
تصویر به گو
خوش سخن، نیکو گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصه گویی
تصویر قصه گویی
داستان گویی نقل قصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره گو
تصویر ره گو
((ی))
خنیاگر
فرهنگ فارسی معین
گاو تازه زاییده
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در پرتاس سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو نر
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی است در اطراف تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی